- وضعیت طبیعی به عنوان یک فرض نمیتواند ادامه پیدا کنید. انسانها ناچار به تشکیل گروه های بزرگتر هستند و در گروه های بزرگ نابرابری بروز پیدا میکند. عدهای به عده دیگری وابسته میشوند که پایان آزادی است. از نظر روسو اگر قراردادهایی هم این میان باشند قرارداد بندگی میگویند.
- روسو به یک قرارداد اجتماعی بدیل فکر میکند که موضوع کتاب او است. او میگوید که آزادی فرد پس از قرارداد حفظ میشود.
- در کتاب دوم مضمون این قرارداد اجتماعی بهتر درک میشود.
- در کتاب دوم حق حاکمیت، اراده عمومی، حق زندگی و مرگ و قانون و قانونگذاری و در نهایت سخن از ملت است.
- فصل پنجم درباره اعدام است.
- استمرار قرارداد اجتماعی استمرار آزادی فردی است. این قرارداد بسته میشود تا استمرار وجود آزاد انسانها را تضمین کند.
- «استمرار وجود آزاد» مستلزم استمرار وجود است. بر این قرار قاعدتان نباید جامعه ای که بر اساس قرارداد آزادی تاسیس میشود در قوانین جزایی خود مجازات اعدام داشته باشد.
- چزاره بکاریا نوشته مهمی در نقد مجازات و مجازات اعدام و شکنجه دارد. او هم معتقد به قرارداد اجتماعی بود. از نظر بکاریا قرارداد اجتماعی استمرار وجود است. هیچ کدام از طرفهای قرارداد به آن طرف دیگر اجازه قتل نمیدهد.
- دولت هم در این قرارداد حق کشتن ندارد چون بر اساس قرارداد، دولت وظیفهاش این است که از مردم حفاظت کند. حتی در قوانین جمهوری اسلامی به دولت چنین اجازه ای داده نشده است که در شرایطی بکشد یا شکنجه کند.
- ما انتظار داریم که روسو در کمال تعجب از مجازات اعدام طرفداری میکند.
- او در پایان استدلال وحشتناکی میکند که استحقاق اعدام را توجیه میکند.
- برای توجیه مجازات اعدام در فصل پنجم، کسی را که تخلف سنگینی کرده است (کسی که اصول اساسی آیین شهروندی را زیر پا گذاشته ولی در حرف بگوید که معتقد است). ابتدا متخلف را از قرارداد خارج میکند و او را از دایره ملت خارج می کند. به این ترتیب ریختن خون او مجاز میشود. از نظر روسو زندگی حق همگانی نیست. روسو به یک حقوق بشر در مفهوم جهانی کلمه نرسیده است. حق را در قالب قرارداد منطقه ای یا ملی میبیند.
- پس از نظر روسو حق زندگی از آن کسانی است که در قرارداد هستند. علیرغم اینکه انسانشناسی روسو خطوط جهانی دارد اما قرارداد را ملی تعریف میکند و حق حیات را در معرض نقض قرار میدهد.
- اراده عمومی در مقام فرمانروا (هیئت حاکمه) تصمیم میگیرد که چه کسی در دایره این قرارداد قرار بگیرد و چه کسی قرار نگیرد. این وضعیت استثنائی است. همه بخشی از قرارداد هستند ولی برخی از این قاعده استثنا شده اند. هیئت حاکمه در این رابطه تصمیم میگیرد.
- در اینجا به تعریف کارل اشمیت حقوقدان آلمانی میرسیم که از حقوقدانان برجسته سیستم حاکمه نازی بود. او در تعریف فرمانروا میگوید: فرمانروا آنی است که در وضعیت استثنائی تصمیم میگیرد. این تعریف مشابه رویکرد روسو هست.
- روسو از یک طرف آزادیخواه است (با محور قرار دادن مفهوم آزادی)، اما از سوی دیگر توتالیتارین است. برای دیدن چرایی این موضوع باید نگاهی به وضعیت فوق العاده یا استثنائی است.
- یک وضعیت استثنائی را در نظر میگیریم که حقوق اساسی را تحت تاثیر قرار میدهد. چه کسی و در چه جایگاه قانونی میتواند در این وضعیت که قانون به حالت تعلیق در می آید تصمیم بگیرد. در حالتی که قانون تعلیق شده است، کسی که تصمیم میگیرد از دایره قانون خارج است و فرمانروای مطلق می شود.
- ایران زمان شاه را در نظر بگیریم هنگامی که در اصفهان حکومت نظامی برقرار شد. شاه یا ترکیبی از عوامل خارجی و داخلی که نماینده شان شاه است در زمان برگزاری حکومت نظامی معتقد است که کارش قانونی است. او ممکن است استدلال کند که تعلیق قانون در حدود قانونی او است. ولی فقیه در ایران چنین فیگوری است. از طرفی قانونی است و از طرفی فراتر از قانون قرار میگیرد.
- این وضعیت روسو نیز هست. روسو چنین توجیهی می کند. او می گوید آن فرد خاطی است که شمول قانون را به هم زده و با جنایتی که کرده از دایره قرارداد خارج شده. فرد جانی با خطای خود عملا دست به خودکشی زده است. (توجیه خطرناک روسو). او می گوید : «مصالح کشور فرد خاطی را میخودکُشاند!».
- فرض کنیم این استدلالهای روسو را بپذیریم. چه تصحیحی باید وارد کنیم؟ جنبه اجرایی کار روسو را که از مشکلاتی است که در کتاب او وجود دارد در نظر بگیریم. اراده عمومی باید یک فرد خاطی را مجازات کند. اراده عمومی مردمی هستند که جمع شده اند و از نظر روسو واگذار شدنی نیست. اراده عمومی باید تصمیم بگیرد. کل یک کشور یا دولت شهر باید جمع شوند و تصمیم به اعدام یک فرد بگیرند. این تبدیل به یک غوغا می شود. چیزی را که روسو نمی بیند مساله عوام فریبی است و پوپولیسم و توده و مسحور شدگی توده و غیر ممکن بودن این اراده عمومی در عمل.
- چیز دیگری که روسو نمی بیند این است که قانون عمومی است و اراده عمومی فقط حرف قانونی میزند و وارد مصداق و حرف مشخص نمیشود. اما موضوع قانون نمی تواند یک فرد باشد. حال هیئت حاکمه حکم میکند که این فرد باید کشته شود. این حکم است و قانون نیست و این خلاف حرفهای روسو درباره اراده عمومی است. ممکن است گفته شود که قانون را اراده عمومی تعیین میکند و مصداق را قوه مجریه (مثلا) اجرا می کند. این تناقض دیگر است چون در این صورت باید به قدرتی فرای قانون معتقد باشیم.
- باز میگردیم به آغاز کتاب دوم و فصل یکم. در این فصل می آموزیم که یک اراده عمومی از نفع مشترک بر میخیزد که واگذار نشدنی است. چون اراده واگذار نشدنی است. قدرت را می توان واگذار کرد ولی اراده را نه.
- واگذار نشدنی! کمی روی این مفهوم مکث کنیم. در ترجمه فارسی عنوان فصل یک کتاب دوم این است که «حق حاکمیت غیر قابل واگذاری است». در ریشه لغت آلینه را می بینیم به معنای غریبه. آلیناسیون به معنی بیگانه شوی و بیگانه سازی در حالت فعال. در آلمانی لغتی برای این ترجمه وجود دارد. در آلمانی واژه دیگری به کار برده می شود که به معنای بیرون شدن است.
- ما تجربه تاریخی در آلیناسیون داریم. انقلاب می کنیم، رهبری بالا می آید که در ابتدا در تماس با مردم است و مستمرا فاصله می گیرد و شروع به قتل و کشتار و سرکوب میکند. این روند آلیناسیون یا بیرون شدن و بیگانه شدن است.
- نگرانی ثابت روسو آلیناسیون است. بعنی اراده عمومی نمی تواند حقوق خود را به فرد یا کمیته یا مجمعی تفویض کند و بگوید من بعد به جای من تصمیم بگیر. آدمی میتواند دارایی اش را ببخشد اما نمی تواند اراده اش را ببخشد. اراده واگذار نشدنی است.
- این بدبینی ثابتی که روسو دارد و خیلی خوب است به نهادها است. نهاد همواره در خطر فساد قرار دارد.
- روسو این نگرانی را در انتقال از قدرت بزرگ (هیئت حاکمه یا اراده عمومی) می بیند. اگر این هیئت حاکمه یک کمیته به عنوان سروران انتخاب کند، الیناسیون هر چه بیشتر میشود تا اینکه دست به سرکوب اراده عمومی بزند.
- آنچه روسو به آن حساس نیست این است که مردم هنگامی که قرارداد میبندند به یک ملت تبدیل میشود. و روسو این را می پذیرد. سوال این است که آیا هیچ آلیناسیونی رخ نمی دهد؟ تاریخ ناسیونالیسم ثابت می کند که می شود. عده ای شروع به سخن از جانب ملت می کنند و سوار بر اراده عمومی تبدیل به هیئت حاکمه می شوند و سرکوب میکنند. کل تاریخ ناسیونالیسم تاریخ آلیناسیون است.
- روسو ممکن است بگوید من بدبین بوده ام به نهادها. روسو حق دارد. اما روسو در عین حال مشکلات این موضوع را ندیده است. این که چگونه وقتی که این تبدیل صورت میگیرد راه هموار می شود و چه باید کرد تا این سو استفاده صورت نگیرد.
- ما باید به هر گونه ترانفرماسیون بدبین باشیم. در تبدیل آ به ب چه چیزی از دست میرود و چه چیزی اضافه می شود. چه راه هایی بسته می شود و چه راه هایی باز می شود. هر ترنسفورماسیونی تهدید تبدیل شدن به آلیناسیون دارد.
اراده عمومی
- اراده عمومی و اراده جمعی (collective will) با هم متفاوت هستند. یک اراده اکثریت هم داریم. یک اراده مشخص یا خصوصی یا ویژه هم داریم. اراده عمومی (General Will) را ابتدا پاسکال به کار برده است در برابر اراده مطلق خدایی (Absolute will). ما این مفهوم اراده عمومی را در اعلامیه حقوق بشر و شهروند انقلاب کبیر فرانسه می بینیم. یکی از بنیادهای فکری اعلامیه حقوق بشر روسو است و همین کتاب قرارداد اجتماعی.
- در این اعلامیه به این جمله بر می خوریم که :«قانونی بیان اراده عمومی است» . این جمله کاملا روسویی است. بلافاصله می گوید «همه شهروندان حق مشارکت دارند». امر مشارکت که این حق همگانی را اعاده می کند روسویی است. مساله «نمایندگی» در نزد روسو پیچیده است که در کتاب سوم با آن برخورد می کنیم.
- The General Will Before Rousseau کتابی است که نشان می دهد که چگونه مفهوم اراده عمومی گام به گام سکولار می شود. نویسنده کتاب پاتریک ریلی است (Patrick Riley). اراده ویژه در این کتاب اراده ای مشکوک است. (مثال داستان آدم و حوا). در تئولوژی یک بدبینی راجع به اراده مستقل یا فردی یا گروهی یا خصوصی و ويژه میبینیم.
- در مفهوم اراده عمومی در ادبیات چپ هم برخورد می کنیم. مثلا تصاویری که توده مردم را تبدیل به یک مشت واحد میکند. مفهوم طبقه عمومی کارل مارکس جوان که بعدها به پرولتاریا تبدیل می شود قائل به این است که اراده عمومی در مبارزه این طبقه متجلی می شود. این نمونه ای از سکولار شدن اراده عمومی است.
- اراده یک خاستگاه دارد، معطوف به چیزی است، مقصدی دارد.
کیفیتی که قرارداد ایجاد میکند:
موضوع | اعتبار تغییر | حاصل تغییر | در متن اصلی |
فرد | به اعتبار کیفیتی که در ملت مییابد | تابع | Sujet |
اجتماعی افراد | به اعتبار واحد سیاسیای که ایجاد میکند | دولت (کشور)\ جمهوری | Etat / Republique |
اجتماع افراد | تصمیم گیرنده در مورد سرنوشت خود | هیئت سیاسی | Corps moral / Corps politique |
اجتماعی افراد | موضوع تصمیم های خود | دولت (کشور) | Etat |
هیئت سیاسی | به مثابه فرمانروا | هیئت حاکمه | Souverain |
اراده کننده هیئت سیاسی است. اراده معطوف است به کشور. محتوای آن قانون است
اراده فردی و اراده یک دسته
اراده ای است معطوف به وسیله، وسیلهای برای من و گروه من.
اما اراده عمومی معطوف به وسیلهای برای چیزی نیست.
- اینکه افردا از مالکیت و برتری و موقعیت بگذرند که به آزادی برسند نیاز به یک مرتبه اخلاقی بالا دارند. چگونه؟ مشخص نیست.
- اینکه چگونه در وضعیت نابسامان اجتماعی گروهی از مردم در روندی تصمیم میگیرند که قرارداد آزادی ببندند چگونه ممکن است روسو نشان نمیدهد.
- ما در امیل میبینیم که چگونه یک انسان می تواند آزاد بار بیاید. اما طرح کاملی وجود ندارد.
- روسو برای حل این مشکلات یک دین مدنی درست میکند که مشکلاتی دارد.
- در طرح روسو دو چیز مشخص نیست. کامیونیکیشن و زمان. آدمیان یکباره به یک قرارداد نمی رسند. قرارداد مدام باید عوض شود و نیاز به زمان دارد. آنچه برای روسو مهم است یک همگنی است که موجب قرارداد می شود. اما اینکه چگونه این همگنی و هماهنگی حاصل می شود نمی دانیم.
- بحث همواره چند طرف دارد. ابتدا باید چند دسته باشیم تا بحث کنیم. اما روسو به حزب و دسته و صنف مشکوک است و فقط دو مفهوم فرد و جمع را دارد.
- تفاوتی میان اراده فردی یا جزيی و گروهی با اراده عمومی وجود دارد. اراده فردی همواره معطوف به چیز معینی است. همواره معطوف به وسیله است. اراده می کنیم که چیز مشخصی را عوض کنیم. اراده عمومی معطوف به وسیله نیست. معطوف به قانون است و عمومی است. در این تفاوت اراده عمومی تنها از قانون سخن می گوید. وقتی جمع بزرگی تصمیم میگیرد درباره جزئیات و مصادیق سخن نمی رود. هنگامی که مصداق مطرح است مساله منفعت مطرح می شود. اراده مجمع عمومی یا هیئت سیاسی و مردم معطوف به هدف عمومی و قانون است. در مجموعه روسویی یک فرهنگ پایه وجود دارد که وجه دینی به آن داده می شود و دین مدنی به وجود می آید.
- تخلف می تواند به شکل رادیکالی وجود داشته باشد که در آن صورت مجازات مرگ وجود دارد. متخلف به بیرون پرت می شود. این بیرون بیرون از مرزهای کشور نیست. بلکه آنسوی قرارداد است به عنوان یک ایده. بیرون شدن از مرز به معنای مرز فیزیکی مطرح نیست. این جمهوری روسویی یک جمهوری خودکفا مستقل از دیگران است. به نظر می رسد که روسو برای یک ملت یک ذات قائل است. این بر خلاف تعریفی که ملت را بر مبنای خودستایی و نفرت از همسایه تعریف میکند.
- روسو یک ذات برای ملت قائل است که مشخص نیست. روسو از جمهوری جهانی سخن نمیگوید.
-